جامانده!
آقاسید ما یکشنبه عازم سفرمشهد شدن و اینجابود که من قلبا فهمیدم باید لیاقت داشته باشیم که طلبیده بشیم ،حدود سه هفته پیش که پدر و مادر آقاسیدما مهمونمون بودن قرار شد که ما با اونا بریم زیارت،از خدا چه پنهون من همچین توی دلم راغب نبودم چون هوا بشدت سرد شده بود و من میترسیدم که با حسنا برم و اون دوباره سرمابخوره و مکافات شه،در کل سختم بود با بچه بخوام برم سفر، وقتی شنیدم که سفرمون به دلیلی لغو شد انگار ته دلم یه کم خوشحال شدم در صورتیکه بقیه خیلی ناراحت شدند. اینا رو گفتم که به اینجا برسیم که الانی که من تو خونه م، آقاسیدمحسن ما مشغول زیارتند و پدر و مادرشون هم سه روزیه که از مشهد برگشتن !(البته بایدبگم ازطرف مدرسه ای که درس مید...
نویسنده :
مامانی
0:07